- گل افشان
- افشانندۀ گل، گل پاشیدن، گل افشاندن، در پزشکی بیماری سرخک یا مخملک
معنی گل افشان - جستجوی لغت در جدول جو
- گل افشان
- گل ریزنده، پراکنده کننده گل و شکوفه
- گل افشان ((گُ اَ))
- افشاننده گل، گل ریز، گل افشاندن خاصه در ایام جشن (مانند نوروز)، نوعی آتشبازی، مخملک، سرخک و آبله مرغان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل گل باران کردن
گل افشاندن بر. گل پاشیدن بر گل ریختن بر: بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم. (سعدی)
گل ریز گل پاش گل فشاننده: چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سرما نگستری. (سعدی)، افشاندن گلها در جشنها مخصوصا ایام نوروز: خونی ز زخم خار پرو بال بلبلان در پای گلبن است گلفشان داغها. (سنجر کاشی)، نوعی آتشبازی گلریز گلریز آتشباز، سرخ چهره: کاشکی برجان شیرین دسترس بودی مرا تا زشادی کردمی بر گلفشانان جان فشان. (معزی)، بیماری سرخک
آنکه در می پاشد، در افشاننده، شخص بلیغ و زبان آور
دارای ریزه های زر: قبای زر افشان، شاباش نثار کردن جواهر
آنکه سر کسان بیفشاند، سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال
لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کله اسب بندند
آنکه گلاب پاشد
آنکه گنج بپرا کند و نثارکند
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)
گل باران کردن
ریختن گل بسیار بر سر کسی یا چیزی گلریزان کردن: می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ک این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی ک (حافظ) گل ریختن گل پاشیدن: خوش باشد در بساره ها می خوردن و ز بام بساره ها گلفشان کردن